سفربه یزدشهری بابافت سنتی
روزچهارشنبه 23بهمن یه سفر48ساعته داشتیم به شهریزد. رویادخترعمه ات دانشگاه میبدیزدارشدقبول شده بودوقراربودبابایی اون وعمعه روببره یزدتااون دانشگاه ثبت نام کنه . باباوعمه هم ازمن خواستن تاماهم همراهشون بریم. اولا خیلی سخت بودحوصله نداشتم بایه بچه کوچیک اونم48ساعته جایی برم .درثانی ازروزقبلش دوباره بدنت به شدت سوخته بودوآش ولاش شده بودی نمی دونم چراهرازچندگاهی اینطوری میشی. بالاخره نفهمیدم شایدهم موقعی که داری دندون درمیاری مدفوعت باعث میشه که بدنت بسوزه اونم به طرزخیلی بدی. به خاطرسرماونبودآب حدودوهفته ای بودخونه آنابودیم چون خونشون خیلی گرمه ومن راحت ترتونستم دوروزتمام شبهاتورولخت کنم وبدنت روپمادبزنم تاخوب بشه . ...
نویسنده :
مامان ندا
0:05